که گیسوان طلایش را پریشان میکند
زنی عاشق می شود
مردی می میرد
دلی به خانه اش نمی رسد
ومن درون زمینی که بر آن نزاع است
ایستاده ام
بی آنکه کسی عاشقم شود
به معنی اسم تو فکر میکنم
پرنده ی که نیست
لرزان چو اشک تو بود بیقرار مثل دلم
که هرگز به پای درختی نرسید
سیلی شد که مرا غرق کرد
وترا آواره ی خیال ها
همین باران که بی تو برسرم بارید