دراین تاریکی بزرگ
بدون دیدن چشم های تو
نمی توان عاشق شد.
کدام را بنویسم
برکاغذی که نیست
کسی زنده است
که جیب هایش
پرازخاطرات توست
من حرف های عاشقانه ام را
لا به لای موهای بلندت گم کرده ام
فکرنکردی
پس از تو
من واین شهر پرخاطره
باید چه کنیم
موقع رفتن چیزی را جا میگذارد
گاهی چمدانی پراز خاطره را
زمانی خودش را
وگاهی کسی را
که او را دوست داشته است.
درانتظار سال بهتری گذشت
ای عشق بیا
که بانی عمل خیر شوی
ولی هنوز
عطرگل های نارنج
دراین حوالی باقیست
هنوز حال من خوب است
تکه های ازیک اردیبهشت است
در این هوای سرد طوفانی