مثل تکه ابری تنها
که به روی دریایی بارید
و دور شد
درقلب منست
با صدای خش خش برگ ها
که از زیرِ گا م های تو
به گوش میرسد
یا ترا بسوی دوست داشتن میبرند
یا تنهای ترا عمیق تر میکنند
و گم می شوند
تو اما
برایم بی نهایت دلیلی
سال ها رفته است
تنها از او سایه ی به جا مانده
که دلی برای رفتن ندارد
عشق را
به زبان کودکی ام بگو
من ازپیچیده بودن ها
سخت لرزانم
که با دست های صبح گونه ات
بی خبر برسد
ابر ازکدام سو می آید
آنچه مهم است
زیبایی توست
که با هر بارشی تازه میشود
ومن نمی بینم
ازحرف های عاشقانه ی پر است
که بارهابه سایه اش گفته است
که از حرف شما
سخت دلگیرم